بهار

آه ای بهار خوب

میلاد هر شکوفه و مینا و اطلسی

احساس بارش باران عاشقی

بذری که عشق تو در دل نشانده است

روزی میان سینه من سبز می شود

می خوانی از نگاه من ،

که تو را در چشم در رهم

دریاب این نگاه

زیبا بهار سبز

میعاد قطره و دریا و آسمان

با قطره قطره ، پیام شکفتنت

با چکه چکه ی باران زندگی

در دشت سینه من جای کرده ای

برفی اگر شکسته قامت زیبای هر درخت

سرما اگر ، فسرده حنجره سبز باغ را

ای مهربان امید

بی هیچ کینه ز سرمای روزگار

از راه می رسی

در فصل یخ زدن عشق در زمین

رویانده ای ز نو

آری ، شکفته ای تو باور هر نو نهال را

رویانده ای به شاخه ، پیام امید را

پوشانده ای به قامت هر شاخه برگ را

پیوند داده ای میان گل و خار و سبزه را

آه ای بهار پاک

آیین رستن گل های هر امید

زیبا معاد سبز

پرواز شاد بلبل مست و سلام دوست

از راه می رسی

وانگه ، بغل بغل طراوت زیبای سبز برگ

گل می دهد دوباره همان شاخه های خشک

می روید از زمین یخ زده ، صد غنچه از امید

می خندد آسمان ، چنان که در آید ز دیده اشک

ای مهربان بهار

ای رستخیز عشق

هیهات از آنکه بفریبد مرا تبر

آن هم به نام تو

قامت شکستگان زمستان هر دیار

در آرزوی  تو

با باوری که بخوانی سروش عشق

در انتظار آنکه بیایی دوباره باز

برعهد مانده اند

در برگ ریز خزان و خروش باد

حتی اگر به زیر چکمه برف و هجوم سوز

حتی اگر ...

با صبر و بغض فرو خورده در گلو

با باوری که زمستان ، نماندنی ست

گرم است ، این دل ما ،

گر چه زیر برف

زیبا بهار منتظران طلوع نور

در آروزی آنکه بگیری تو دست ما

با باور بهار

بر پای مانده ایم

                         

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.