خاموش شدیم از : جبران خلیل جبران ـ کتاب من سرود است
عشق حیاط خلوتی دارد به وسعت همهی زیبایی ها؛
گلهایش همه از جنس تماشای دوست!
دیوار هایش ساخته از خشت وفا .
صندلی هایش نقره کوبند و رو به سوی چشمه سار .
نهری است آن میان،پر ز آرامش.
روی شاخسار سپیدارش، بانگ تصنیف قناری است هر دم.
صدای خدا از همه جا می پیچد.
رشته ها،رشتهی دوستی است.حلقه ها حلقهی ایمان.
نرگس و نسرین رنگفرش قدم گاهش.
همه جا آرام است و شقایق بیدار.
دل من پر میکشد تا حریم حرم عشق، لحظهای که به تماشای تو ام.آن لحظه ها را نام نهادم؛
"آرامش نقرهای"
دلنوشته